نیمچه قلم طلبگی

  • خانه 

مناسک تن

17 آبان 1404 توسط خادم ارباب بی کفن

​

باز در دل تاریکی شب غلت می‌خورم؛ شاید خواب دلش به رحم آید و مهمان چشمانم شود.
زیر سرم را برای چندمین بار مرتب می‌کنم. نمی‌دانم تکیه‌گاهش بدخُلقی می‌کند یا هیچ سمتی را آرام نمی‌یابد.
پتو را تا شانه بالا می‌کشم. گرما و نفس‌های تنگ پشیمانم می‌کنند. خود را از حصارش بیرون می‌کشم. زانو را خم می‌کنم. بالشتی کوچک زیرش می‌گذارم. دلم می‌خواهد رنجش را کم کنم.


بر پهلوی راست می‌چرخم، همان‌طور که اهل معرفت گفته‌اند؛ اما هنوز چیزی از مستحبات کم است. دستم را زیر چانه می‌گذارم؛‌ ولی زود سر باز می‌زند و از قید آداب رها می‌شود.


بی‌اعتنا به بایدهای ذهنم. همه چیز را مهیا می‌کنم تا خواب را به سمتم سوق دهم؛ اما مرگ توی افکارم جا خوش می‌کند؛ بی‌دعوت.
آنجا که خواب آخر مرا در آغوش خاک می‌کشد.
دستانم جا می‌مانند زیر تن، وقتی صورتم را سمت خانه‌ی خدا می‌چرخانند. تمام این راحت‌طلبی‌ها در هم شکسته می‌شود.
من آزاد می‌شوم از این پوست و استخوان و به «منِ حقیقی» نزدیک‌تر.


به خود باز می‌گردم. تمام این تشریفات برای جسمی است که از خود هیچ ندارد.
روح؛ اما تکیه‌گاهی امن می‌خواهد، تکیه‌گاهی از جنس نور.
قبله روبرویم است؛ سلامی آهسته می‌نشیند بر لب. چشم می‌بندم؛ جهان را رها می‌کنم تا روشنایی در دل تاریکی را احساس کنم.


✍🏻میم^_^نون
https://eitaa.com/avayghalam

مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آبان 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

نیمچه قلم طلبگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس