نیمچه قلم طلبگی

  • خانه 

میان صبر و دعا

19 مهر 1404 توسط خادم ارباب بی کفن

دو روزی‌ست که دل درد رهایم نمی‌کند. دوست دارم علت را بدانم.
حرف مادر در گوشم می‌پیچد: ” اگه دیدی خوبم هستی و درد نداری فعلا تا یک ماه کار سنگین نکن، استراحت کن بالاخره یک تیکه از بدنت کم شده.”


به این پانزده روز گذشته فکر می‌کنم؛ نزدیک ده روزش را مشغول مریض‌داری بوده‌ام. پسرها یکی‌یکی ویروس را به هم تعارف کردند.
درد زبانم را به گلایه باز می‌کند. درِ گوشی به خدا غر می‌زنم.


تلفن زنگ می‌خورد. نام فاطمه روی صفحه است.
خجالت‌زده‌ می‌شوم.
یاد آن روزها برایم زنده می‌شود؛ همان روزهایی که درد شیمی درمانی فاطمه را گره می‌زدیم به گُل دعا.


چکه‌چکه سُرُم در رگ‌هایش می‌دوید و رنگ پریده‌اش را کمی برمی‌گرداند.
تن نحیفش می‌لرزید و ما چنگ می‌زدیم به نذر برای سلامتی‌اش.


نمی‌دانم سلامت این روزهایش را مدیون صبوری و روحیه‌ی خوبش بدانم یا دعاهای گم شده‌‌ میان اشک‌هایمان، شاید هم هر دو.


سخت بود؛ اما گذشت. هنوز بدنش توانایی گذشته را ندارد؛ اما لبخندش برگشته.
کاش یادم نرود، چون می‌گذرد، غمی نیست.


✍🏻میم^_^نون
https://eitaa.com/avayghalam

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

نیمچه قلم طلبگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس