نیمچه قلم طلبگی

  • خانه 

کابوس عطش

10 مرداد 1404 توسط خادم ارباب بی کفن

وسط جاده ایستاده‌ام. صدایی از دور می‌آید: “شای عراقی، شای عراقی” بوی خاک و فلافل در هم می‌پیچد. آفتاب، سایه‌ها را بلعیده. شوره بر لباس زائران نقش و نگار زده. گرما عطش به جانم نشانده.
نوای “الى الله سفره الى الله، حسیناه بدمنه حسیناه، مشیناه دربک مشیناه، الى الله، الى الله…” گوشم را نوازش می‌کند و قلبم را می‌لرزاند.
پسرکی کنار جاده ایستاده و می‌گوید: “مای بارد” می‌خواهم به سمتش بروم و گلویی تازه کنم؛ اما انگار پاهایم را به زمین چسبانده‌اند. زائران به سرعت از کنارم عبور می‌کنند. کسی مرا نمی‌بیند. صداها محو می‌شوند. دوباره تلاش می‌کنم تا جلو بروم و باز…
انگار کسی هُلم بدهد روی زمین پخش می‌شوم. فریاد می‌زنم و از جا می‌پرم. عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته. قلبم با تمام توان بر سینه‌ می‌کوبد.
نگاهی به اطراف می‌اندازم. اینجا خانه است و همه چیز سر جای خودش. خدا را شکر… فقط یک خواب بود.
می‌چرخم تا لیوانی آب بر حلق خشکیده برسانم. نگاهم روی چفیه، تسبیح و گذرنامه‌ام می‌ماند. دلم آشوب می‌شود. اگر امسال جامانده شوم چه کنم؟
چنگ می‌اندازم به چفیه و تسبیح. سرم را روی بالشت می‌گذارم و چفیه را روی صورتم می‌کشم. بوی خاک کربلا هنوز در جانش مانده. مشامم را پر از حس نابش می‌کنم. اشک روی گونه‌ام می‌لغزد. آرام می‌گویم: “آقا بطلب.”
دانه‌های تسبیح را یکی‌یکی از میان انگشتانم عبور می‌دهم و به یاد مشایه ذکر می‌گویم.
✍🏻میم^_^نون

#اربعین

#به_قلم_خودم

https://eitaa.com/avayghalam

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

نیمچه قلم طلبگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس