نیمچه قلم طلبگی

  • خانه 

جرعه‌ای باد داغ

13 مرداد 1404 توسط خادم ارباب بی کفن

چشم غره‌های آمپر هشدار می‌دهند، باز دور موتور بالا رفته. کولر ماشین را خاموش کنیم. شیشه‌ها را پائین می‌دهیم. 

بادهای داغ به سمتمان هجوم می‌آورند. با گرمایشان سیلی‌های محکمی توی صورتمان می‌زند. حرارتی که از زمین برمی‌خیزد، آتش به جانان می‌نشاند.

 بچه‌ها مدام آب می‌خورند و کمی هم توی صورتشان می‌پاشند.

شباهتی نمی‌یابم؛ اما در این میان تعارف‌هایشان به یکدیگر، مرا می‌برد به دنیای رزمندگان. 

یک قمقمه‌ با جرعه‌ای آب باید عطش یک گردان را آرام کند. بین رزمنده‌ها دست به دست می‌چرخد. 

چند دقیقه بعد کانال از خون شهیدان گلگون شده و قمقمه هنوز همان مقدار آب را دل نگه داشته. 

می‌مانم میان لب‌های خشکیده‌ای که راه کربلا را برای‌مان باز کردند. دلم می‌لرزد. چشم‌هایم را می‌بندم. با آن‌ها عهد می‌بندم: “در پیاده‌روی اربعین به یادتان قدم بردارم.”

✍🏻میم^_^نون

#سفرنامه_اربعین

#به_قلم_خودم 

#حب_الحسین_یجمعنا

#مسیر_عاشقی

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

نیمچه قلم طلبگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس