تسخیر بیصدا
تسخیر بیصدا
کودکی بود عاشق حیوانات. رهایم میکردند، خانه از جانوران پر میشد. مادر برای سرگرم کردنم، جوجههای رنگی میخرید.
جوجهها دنیایم را میساختند. بیشتر اوقاتم را با آنها میگذراندم.
رفتهرفته دستآموزم میشدند. در هر قدم، همراهم بودند. حرفهایم را بیچون و چرا انجام میدادند. وقتی نبودم، بیقرارهایشان را با جیکجیک روی سر مادرم هوار میکردند. مادرم میگفت: ” قرار بود سرگرمت کنن؛ ولی تو تسخیرشون کردی.”
امروزه اما حکایت ما با فضای مجازی دقیقاً همین است.
دست ما را میگیرد و با خود هر جا دلش بخواهد میبرد. مطیعش شدهایم و هر چه بگوید، میپذیریم و هر چه بخواهد، اجرا میکنیم. وقتی نیست، بیقراریم. انگار گمشدهای داریم و زندگیمان خلأ پیدا میکند.
قرار بود فضای مجازی در اختیارمان باشد. دریچهای برای ارتباط، سرگرمی و یادگیری.
اما آرامآرام بر ذهن و روح ما مسلط شد. گرفتار و گوش به فرمانش شدهایم و مادری نیست تا عهدهایمان را به یادمان آورد.
✍ 🏻*میم^_^نون*
#به_قلم_خودم