نیمچه قلم طلبگی

  • خانه 

سایه‌ی غفلت

16 شهریور 1404 توسط خادم ارباب بی کفن


دو روز است که درد کهنه برگشته. فراموشش کرده بودم. چه مدت پیدایش نبود؟شاید یک سال.

گمان کردم محو شده؛ ولی فریبم داد. انگار در کمین نشسته‌بود تا دوباره سر برآورد.


چنان امانم را بریده که به پماد و مُسکن متوسل شده‌ام، به امید آرامشی موقت.
یاد لغزش روی پله‌ها در ذهنم زنده شد. همچون آن روز درد توی دنده‌هایم پیچید. یک لحظه غفلت ترکی کوچک بر استخوانم نشاند. به ظاهر ناچیز؛ اما ردش هرگز محو نشد.


این درد، ترسی بر جانم نشانده، ترس از غفلت.
بی‌توجهی‌هایی که دردی به بار می‌آورند که هیچ مرهمی یارای درمانش نباشد.


حال می‌دانم اگر لحظه‌ای از زبانم، نگاهم، اندیشه‌ام، رفتارم غافل شوم، تاوانش گریبانم را می‌گیرد.
ممکن است اثری نادیدنی بر جا گذارد. شاید دردی پنهان بماند که گاهی جانی را به لرزه می‌اندازد. این‌ها که سوهان روح می‌شوند، ترسناک‌تر از هر درد استخوان‌اند.
در این هنگام به آستان خدا پناه می‌برم تا مرا از لغزش‌های نفس برهاند.
✍میم^_^نون
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/avayghalam

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

نیمچه قلم طلبگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس