جان غذا
سخت بود؛ اما آستینها را بالا زدم. بعد از سه روز دوباره غذا پختم، دلم برایش تنگ شدهبود. یکی از لذتبخشترین کارها برای من همین است.
اگر انتخابی باشد، ترجیح میدهم از صبح تا شب پای اجاق گاز غذا درست کنم تا اینکه ظرفهای کثیف را به من بسپارند.
در جوانی یکی از فانتزیهایم این بود که مثل برنامههای تلویزیون، تمام مواد اولیه را روی میز بچینم و بعد شبیه یک سرآشپز واقعی غذا را بپزم.
گاهی اگر فرصت داشتهباشم، این رویا را عملی میکنم.
همیشه آشپزی برایم چیزی فراتر از پخت غذا بوده، نوعی ابراز عشق.
ترکیب مواد خام و چاشنی ادویهها روابط را جان میدهد. کنار هم مینشینند و عطر ناب زندگی را جاری میکنند. آرام در هم حل میشوند و طعم میگیرند.
در نهایت هنگامی که سفره پهن میشود، خستگی از تنم بیرون میرود. حاصل دست رنجم لبخندی بر لبها مینشاند، گرهی سکوت را میشکافد و رضایت در نگاهها میدود.
✍ میم^_^نون
#آزاد_نویسی
https://eitaa.com/avayghalam