نیمچه قلم طلبگی

  • خانه 

خاموش می‌شوم

08 شهریور 1404 توسط خادم ارباب بی کفن


برق که نباشد خودم را مشغول می‌کنم، هر کاری که به برق نیاز نداشته باشد، نوشتن، کتاب خواندن.

جزوه‌ی ترم تابستانی‌ام تکمیل شده، سه تا کتاب خوانده‌ام و…
اما شب که می‌شود، همه چیز فرق می‌کند. تاریکی خودش را روی همه چیز می‌اندازد و برایم فرصت هیچ کاری نمی‌گذارد.


نه می‌توان کتاب خواند، نه جزوه‌ای را کامل کرد. نور شمع هم به زحمت کلمات را می‌یابند، چه برسد به ذهن خاموش من.
در آن سیاهی فقط می‌نشینم، بی‌صدا و بی‌کار.
به در و دیوار خیره می‌شوم. زمان کش می‌آید.


انگار عادت کرده‌ام به چیزی تا سرگرمم کند. وقتی آن‌ها نباشند بلد نیستم چگونه زندگی کنم.
نور که نباشد راه را گم می‌کنم. ذهنم سنگین می‌شود و بی‌هدف.


اما نوری هست تا هنگام تاریکی به آن پناه ببرم و دلم را روشن کند. روشنایی که با آن خودم را پیدا کنم. همین تابش کافی‌ست تا بدانم زندگی جاری‌ست.
پرتوی امیدی وسط تمام هرج و مرج‌ها، همیشه روشن. مثل دم و بازدم، مثل تپش قلب.
باید آن را در خود پیدا کنم.
✍🏻میم^_^نون
https://eitaa.com/avayghalam

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

نیمچه قلم طلبگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس