سوز بخار
درد توی تمام تنم نشسته. چادرم را جلو میکشم. پیشانی و گلو را توی بخور رها میکنم. گرمایش میان سنگینی رگهایم میدود.
گلویم میسوزد، به گمانم عفونت دارد. درد توی گوشم میپیچد. آب ریزش بینی کلافهام کرده، سوغات آشنای عراق.
میخواهم لب به گلایه باز کنم؛اما شرم مانع میشود. این چه دردی است که بر رنجش ناله کنم؟
در دلم روضه بر پا میشود. “مگر برای همدردی با اهل بیت امام حسین نرفته بودی؟ اینکه یک سرماخوردگی ساده است تا چشم بر هم بزنم تمام شده. نه کتک خوردهام، نه کبودی بر تن دارم، نه اسارت کشیدهام، نه داغ دیدهام…” او میخواند و من آرام اشک میریزم.
سوز روضه و بخور گرم در هم میآمیزند. جان خستهام را در آغوش میکشند. آرامش را بر تنم مینشانند.
✍🏻میم^_^نون
#اربعین_حسینی
#سفرنامه_اربعین
#حب_الحسین_یجمعنا
#مسیر_عاشقی
https://eitaa.com/avayghalam