نیمچه قلم طلبگی

  • خانه 

شام خاموش

27 مرداد 1404 توسط خادم ارباب بی کفن

صدای گریه‌ی آلاء توی گوشم می‌پیچد. سنگینی پلک‌هایم را پس می‌زنم. چشم باز می‌کنم.

نور از زیر در اتاق روی زمین خزیده، تن خسته‌ام را از تخت بیرون می‌کشم. در را باز می‌کنم. 

چشم‌های قرمز و پف کرده‌ی فاطمه خواب را از سرم می‌پراند: “باز امشب نذاشته بخوابی؟" 

بچه را توی آغوشش تکان می‌دهد و می‌گوید: “نمی‌دونم امشب چشه، هر کاری کردم یک دقیقه هم آروم نشده، نه سشوار جواب می‌ده نه بغل، کتفم داره از جا کنده می‌شه." 

طفل را از توی دستانش می‌گیرم: “تو برو یکم استراحت کن از این به بعدش با من.” خسته‌تر از آن است که با من چانه بزند. شانه‌اش را ماساژ می‌دهد و به سمت اتاق خواب می‌رود.

دوست دارم فاطمه چند دقیقه‌ای هم شده با خیال راحت و بدون صدا نفس بکشد. دخترکم را توی پتو می‌پیچم و از خانه خارج می‌شوم.

 تمام کوچه زیر قدم‌هایم می‌رود؛ اما آرام نمی‌گیرد. 

به طرف ماشین می‌روم. سوئیچ را از توی جیبم برمی‌دارم، شاید آخرین راهکار باشد.

 ماشین که روشن می‌شود، آلاء سکوت می‌کند. 

محکم او را در آغوش می‌کشم. دستان کوچکش را دور انگشتم حلقه می‌کند و چشمانش را می‌بندد. 

به صورت معصومش خیره می‌شوم و دلم کوچ می‌کند کنار مردی فلسطینی، که کودک سرد و خاموشش را در آغوش کشیده. اشک‌هایش را در سینه پنهان می‌کند. لبانش می‌لرزد، بوسه‌ای بر دستان یخ‌زده‌ی فرزندش می‌نشاند.

✍🏻میم^_^نون

https://eitaa.com/avayghalam

#به_قلم_خودم

#غزه

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

نیمچه قلم طلبگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس